آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
ایستگاه عشق و صفا !! سرگرمی *** جغرافیاى خانم ها ***
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : آقا مهدی
فرهنگ لغات دانشجويي
اعتراض دانشجو : بايكوت چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : آقا مهدی
سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : آقا مهدی
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : آقا مهدی
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 15:26 :: نويسنده : آقا مهدی
روش های شکار شوهر توسط دخترها !!
- روش جوادی: ۲- روش یاهو مسنجری: ۳-روش بچه خر خونی: ادامه مطلب ... دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : آقا مهدی
چند روز در سال کار می کنی؟ یک مرد پس از ۲ سال خدمت پی برد که ترفیع نمی گیرد، انتقال نمی یابد، حقوقش افزایش نمی یابد، تشویق نمی شود. بنابراین او تصمیم گرفت که پیش مدیر منابع انسانی برود. مدیر با لبخند او را دعوت به نشستن و شنیدن یک نصیحت کرد: «از تو به خاطر ۱ یا ۲ روز کاری که تو واقعاً انجام می دهی، تقدیر نمی شود.» دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : آقا مهدی
سیر تکاملی رفتار با دختر ها در خانواده (طنز) سال ۱۲۳۰ : مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!! زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!! مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!! – بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه… سال ۱۲۸۰ : زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده… مرد (با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!! – بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه … زن: آقا، تورو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ… مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی… – بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه … سال۱۳۸۰ : مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم… زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا). مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره… !!! (لطفا بد برداشت نکنید !!! ) سال ۱۴۰۰ : بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه !!! جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : آقا مهدی
انشا درباره ازدواج (طنز)
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک
زن خوب می گیرم.
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم
آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم
بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند....
ادامه مطلب ... پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, :: 11:51 :: نويسنده : آقا مهدی
خاطره ای از یک احمق!![]() من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛
سلام حالت خوبه؟ من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛ - حالم خیلی خیلی توپه. بعدش اون آقاهه پرسید؛ - خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟ با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برا ی همین گفتم؛ - اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم.. وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛ - منم می تونم بیام طرفت؟ آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛ - نه الآن یکم سرم شلوغه!!! یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت : - ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب میده!! پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : آقا مهدی
آسانسور !
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده اش وارد یک مرکز تجاری می شوند. پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ می شود که به شکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره به هم چسبیدند، از پدر می پرسد: این چیست ؟ پدر که تا به حال در عمرش آسانسور ندیده می گوید: پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیده ام، و نمی دانم . در همین موقع آن ها زنی بسیار چاق را می بینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را به زحمت وارد اتاقکی کرد. دیوار بسته شد. پدر و پسر ، هر دو چشمشان به شماره هایی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی رفت. هر دو خیلی متعجب تماشا می کردند که ناگهان ، دیدند شمارهها به طور معکوس و به سرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقرهای باز شد، و آن ها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله ای از آن اتاقک خارج شد. پدر در حالی که نمی توانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا !! چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : آقا مهدی
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : آقا مهدی
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر ... آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و قلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟ امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟ ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟ ادامه مطلب ... چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 19:15 :: نويسنده : آقا مهدی
معنی برخی کلماتی که از زنها میشنوید متنی طنز درباره معنی 9 کلمه ای که از زنها میشنوید و کاربرد آنها در زندگی زناشویی ادامه مطلب ... پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : آقا مهدی
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : آقا مهدی
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:3 :: نويسنده : آقا مهدی
جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, :: 10:40 :: نويسنده : آقا مهدی
چهل مورد از کم هزینه ترین لذتهای دنیا
اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی میخواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ... 1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم. جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : آقا مهدی
شما یک ایرانی هستید اگر … (طنز)
این مطلب ترجمه شده از زبان آلمانی هست و بیشتر در خصوص ایرانیهای خارج از کشور تنظیم شده ! پس لطفا به دل نگیرید. برای مشاهده به ادامه مطلب بروید... ادامه مطلب ... چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : آقا مهدی
![]() ![]() |